- اندر گردانیدن (مُ عَ صَ)
پیچیدن. (یادداشت مؤلف) : ازاری گرد سر اندر گردانید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و رجوع به گردانیدن شود، نوشیدن. بیکبار نوشیدن:
تا خبر یابم جامی دوسه اندرفکنم
رخ کنم سرخ و فرودآیم با ناز و بطر.
فرخی.
، داخل کردن: تو هم اکنون نزد افشین روی و اگر بار ندهد خویشتن را اندرافکنی و بخواهش و تضرع و زاری پیش این کار بازشوی. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 174). و رجوع به افکندن و انداختن شود
تا خبر یابم جامی دوسه اندرفکنم
رخ کنم سرخ و فرودآیم با ناز و بطر.
فرخی.
، داخل کردن: تو هم اکنون نزد افشین روی و اگر بار ندهد خویشتن را اندرافکنی و بخواهش و تضرع و زاری پیش این کار بازشوی. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 174). و رجوع به افکندن و انداختن شود
